پديده وحي
پديده وحي
«و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الا مين علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين».[1]
«ذلك مما اوحي اليك ربك من الحكمة».[2]
خداوند از زبان پيامبر اكرم(ص) چنين نقل مي كند: «و اوحي الي هذا القرآن لا نذركم به و من بلغ».[3]
ازاين رو اساسي ترين بحث در زمينه مسايل قرآني بحث درباره وحي است، يعني بحث درباره شناخت وحي، چگونگي برقراري ارتباط بين ملا اعلي و ماده سفلي و اين كه آيا ميان دو جهان ماده و مافوق ماده، امكان برقراري ارتباط هست ؟
اين گونه موضوعات در اين زمينه مطرح است و پاسخ آن ها راه را براي درك باورهاي قرآني هم وار مي سازد.
وحي در لغت
گفتارشان بدان و به گفتار كار كن تا از خداي عزوجل وحيت آورند
راغب اصفهاني گويد: «اصل الوحي الاشارة السريعة[4]، وحي پيامي پنهاني است كه اشارت گونه و با سرعت انجام گيرد» ابواسحاق نيز گفته است: «اصل الوحي في اللغة كلها اعلام في خفا و لذلك سمي الالهام وحيا، اصل وحي در لغت به معناي پيام پنهاني است، لذا الهام را، وحي ناميده اند» هم چنين است سخن ابن بري: «وحي اليه و اوحي: كلمه بكلام يخفيه من غيره و وحي و اوحي: اوما، وحي اليه :پنهان از ديگران با او سخن گفت وحي و اوحي: مطلب را با اشاره رسانيد» شاعر نيزگويد: «فاوحت الينا و الانامل رسلها[5]، بر ما پيام فرستاد در حالي كه سرانگشتانش پيام رسان او بودند» ديگري گويد:.
«نظرت اليها نظرة فتحيرت دقائق فكري في بديع صفاتها
فاوحي اليها الطرف اني احبها فاثر ذاك الوحي في وجناتها
با نگاهي كه بر وي افكندم فكر باريك بينم در صفات بديع او در حيرت ماند، پس گوشه چشمم بدو پيام داد كه دوستش دارم و آثار آن پيام، در گونه هاي وي نمايان گرديد».
وحي در قرآن
1. اشاره پنهاني: كه همان معناي لغوي است چنان كه درباره زكريا(ع) در قرآن مي خوانيم: «فخرج علي قومه من المحراب فاوحي اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا[6]، او ازمحراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت: به شكرانه اين موهبت صبح و شام خدا را تسبيح كنيد».
2. هدايت غريزي: يعني رهنمودهاي طبيعي كه در نهاد تمام موجودات به وديعت نهاده شده است هر موجودي اعم از جماد، نبات، حيوان و انسان، به طورغريزي راه بقا و تداوم حيات خود را مي داند از اين هدايت طبيعي با نام وحي درقرآن ياد شده است: «و اوحي ربك الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر ومما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللا[7]، پروردگارت به زنبورعسل وحي (الهام غريزي) نمود كه از كوه و درخت و داربست هايي كه مردم مي سازند، خانه هايي درست كن، سپس از همه ميوه ها (شيره گلها) بخور (بنوش) وراه هاي پروردگارت را به راحتي بپوي».
هدايت غريزي كه در نهاد اشيا قرار دارد، خود رازي نهفته از اسرار طبيعت به شمار مي رود كه اثر شگفت آور آن آشكار، ولي منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده و شايسته آن است كه آن را وحي گويند «و اوحي في كل سما امرها[8]، و در هرآسماني كار آن (آسمان را وحي (مقرر) فرمود».
3. الهام (سروش غيبي): گاه انسان پيامي را دريافت مي دارد كه منشا آن رانمي داند، به ويژه در حالت اضطرار كه گمان مي برد راه به جايي ندارد ناگهان درخششي در دل او پديد مي آيد كه راه را بر او روشن مي سازد و او را از آن تنگنابيرون مي آورد اين پيام هاي ره گشا، همان سروش غيبي است كه از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان مي آيد از اين سروش غيبي كه از عنايت الهي سرچشمه گرفته، در قرآن با نام وحي تعبير شده است قرآن درباره مادر موسي (ع) مي فرمايد:
«و اوحينا الي ام موسي ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه في اليم و لا تخافي و لا تحزني انا رآدوه اليك و جاعلوه من المرسلين»[9] «و لقد مننا عليك مرة اخري اذ اوحينا الي امك ما يوحي ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدو لي و عدوله فرجعناك الي امك كي تقر عينها و لا تحزن».[10]
بر پايه اين آيات، موقعي كه موسي تولد يافت، مادرش نگران حال او شد ناگهان بارقه اي در خاطرش گذشت كه با توكل بر خدا او را شير دهد هرگاه احساس خطركرد او را در صندوقي چوبين قرار داده بر روي آب رها كند و نيز بر خاطرش گذشت كه طفل به او باز مي گردد و هرگز نبايد اندوهناك باشد، زيرا بر خدا اعتماد كرده وطفل را به دست او سپرده است اين ها خاطره هايي بود كه بر انديشه مادر موسي گذركرد و بارقه اميدي بود كه در دل او درخشيدن گرفت اين گونه خاطره هاي روشن كننده راه و نجات دهنده از بيم و هراس، الهام رحماني و عنايت رباني است كه درمواقع ضرورت به ياري بندگان صالح مي آيد.
قرآن وحي را به معناي وسوسه هاي شيطان نيز به كار برده است، «و كذلك جعلنالكل نبي عدوا شياطين الا نس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا»[11] [12] و «و ان الشياطين ليوحون الي اوليائهم ليجادلوكم»[13] اين گونه وحي شيطاني همان است كه در سوره ناس آمده: «من شر الوسواس الخناس، الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنة و الناس».[14]
4. وحي رسالي: وحي بدين معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بيش از هفتاد باراز آن ياد شده است: «و كذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا لتنذر ام القري و من حولها»[15] «نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن»[16] پيامبران مردان تكامل يافته اي هستند كه آمادگي دريافت وحي را در خود فراهم ساخته انددر اين باره امام حسن عسكري (ع) مي فرمايد: «ان اللّه وجد قلب محمدافضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته، [17] خداوند، قلب و روان پيامبر را بهترين و پذيراترين قلب ها يافت و آن گاه او را براي نبوت برگزيد».
اين حديث اشاره به اين واقعيت دارد كه براي دريافت وحي آن چه مهم است افزايش آگاهي و آمادگي براي پذيرا شدن اين پيام آسماني است براي رسيدن به اين گونه آمادگي پيامبر بايد پيرايه هاي جسماني را از خود بزدايد و شايسته تماس باملكوتيان شود پيامبر اسلام (ص) فرموده اند: «و لا بعث اللّه نبيا و لا رسولا حتي يستكمل العقل و يكون عقله افضل من جميع عقول امته[18]، خداوند، پيامبري برنيانگيخت، مگر آن كه عقل (خرد و انديشه) خود را به كمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».
طبق گفته صدرالدين شيرازي، پيش از آن كه ظاهر پيامبر به نبوت آراسته گردد، باطن او حقيقت نبوت را دريافت كرده بود پيامبر ابتدا باطن خود را به كمال انساني آراسته گردانيد سپس اين آراستگي از باطن به ظاهر وي نمودار گشت در واقع، پيامبر نخست سفر از خلق به حق را آغاز كرد و پس از وصول به حق، سفري از جانب حق و هم راه با حق به سوي خلق بازگشت.[19]
ازاين رو، وحي چيزي نيست جز آگاهي باطن كه بر اثر سروش غيبي انجام مي گيرد: «قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله علي قلبك باذن اللّه»[20] «نزل به الروح الا مين علي قلبك لتكون من المنذرين».[21]
پديده وحي هم همانند الهام، به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاق مي شود با اين تفاوت كه منشا الهام بر الهام گيرنده پوشيده است، ولي منشا وحي برگيرنده وحي كه پيامبرانند روشن مي باشد به همين علت، پيامبران هرگز در گرفتن پيام آسماني دچار حيرت و اشتباه نمي شوند، زيرا بر منشا وحي و كيفيت انجام آن آگاهي حضوري كاملي دارند.
زراره از امام جعفر صادق (ع) مي پرسد: چگونه پيامبر مطمئن شد آن چه به اومي رسد وحي الهي است، نه وسوسه هاي شيطاني ؟
امام (ع) فرمود: «ان اللّه اذا اتخذعبدا رسولا انزل عليه السكينة و الوقار فكان الذي ياتيه من قبل اللّه مثل الذي يراه بعينه[22]، هرگاه خداوند بنده اي را براي رسالت برگزيند، به او آرامش و وقار ويژه اي ارزاني مي دارد، به گونه اي كه آن چه از جانب حق بدو مي رسد، همانند چيزي خواهد بود كه با چشم باز مي بيند» در حديثي ديگر سؤال شد: چگونه پيامبران دانستند كه پيامبرند؟
امام (ع) در پاسخ فرمود: «كشف عنهم الغطا[23]، براي آنان پرده از ميان برداشته شد».
به عبارت ديگر پيامبران هنگامي به پيامبري مبعوث مي شوند كه از مرحله علم اليقين گذشته و عين اليقين را طي كرده و به مرحله حق اليقين رسيده باشند پس شگفتي ندارد كه مردان آزموده و پاك از ميان توده مردم، براي رسالت الهي برانگيخته شوند، و حامل پيام آسماني براي مردم باشند چنان كه قرآن مي فرمايد: «اكان للناس عجبا ان اوحينا الي رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبين؛[24] آيا براي مردم موجب شگفتي بود كه به مردي از خودشان وحي كرديم كه مردم را ( از كيفر گناه) بيم ده و به كساني كه ايمان آورده اند نويد ده كه براي آنان، پيشينه نيك (و پاداش شايسته) نزدپروردگارشان است؟
(اما) كافران گفتند: اين (مرد) افسونگري آشكار است» يعني اگرمردم اندكي انديشه كنند و به خود آيند، اين گمان ناروا و نابخردانه در مورد پيامبر ازآنان زدوده مي شود.
خداوند براي رفع هرگونه تعجب يا توهم بي جا در مورد برانگيختن پيامبري ازميان مردم مي فرمايد: «انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح و النبيين من بعده و اوحينا الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون وسليمان و آتينا داوود زبورا، و رسلا قد قصصناهم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك وكلم اللّه موسي تكليما، رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي اللّه حجة بعد الرسل وكان اللّه عزيزا حكيما لكن اللّه يشهد بما انزل اليك، انزله بعلمه و الملائكة يشهدون و كفي باللّه شهيدا ان الذين كفروا وصد وا عن سبيل اللّه قد ضلوا ضلالا بعيدا؛[25] ما به تو وحي فرستاديم، همان گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بني اسرائيل) و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم، و به داوود زبور داديم، پيامبراني كه سرگذشت آنان را پيش از اين براي تو باز گفته ايم و پيامبراني كه سرگذشت آنان رابراي تو بيان نكرده ايم و خداوند با موسي آشكارا سخن گفت (و امتياز از آن او بود) پيامبراني كه بشارت گر و بيم دهنده بودند تا پس از اين پيامبران، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خدا توانا و حكيم است ولي خداوند گواهي مي دهد به آن چه بر تو نازل كرده (او) آن را به علم خويش نازل كرده است و فرشتگان (نيز) گواهي مي دهند هرچند گواهي خدا كافي است بي ترديد، كساني كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند در گم راهي دوري گرفتار شده اند».
بنابراين شگفتي ندارد كه به يكي از افراد بشر وحي شود، زيرا پديده اي است كه بشريت با آن خو گرفته و پيوسته در طول تاريخ با آن سر و كار داشته است .
اقسام وحي رسالي
«و ما كان لبشر ان يكلمه اللّه الا وحيا او من ورا حجاب او يرسل رسولا فيوحي باذنه مايشا انه علي حكيم، و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا».[26]
1. وحي مستقيم: القاي مستقيم وحي و بدون واسطه بر قلب پيامبراست پيامبر اسلام (ص) در اين باره مي گويد: «ان روح القدس[27] ينفث في روعي»[28] يعني: روح القدس بر درون من مي دمد.
2. خلق صوت: با رسيدن وحي به گوش پيامبر به گونه اي كه كسي جز اونشنوداين گونه شنيدن صوت و نديدن صاحب صوت مانند آن است كه كسي از پس پرده سخن مي گويد، و به همين علت با تعبير «او من ورا حجاب» از آن يادشده است وحي بر حضرت موسي (ع) به ويژه در كوه طور چنين بود و نيز وحي برپيامبر اسلام (ص) در ليلة المعراج به همين گونه انجام گرفت .
3. القاي وحي به وسيله فرشته: جبرئيل پيام الهي را بر روان پيامبر اكرم (ص) فرودمي آورد، چنان كه در قرآن آمده است: «نزل به الروح الا مين علي قلبك»[29] و «فانه نزله علي قلبك».[30]
پی نوشت:
[1] . شعراء26: 195 191.
[2] . اسراء17: 39.
[3] . انعام6: 19.
[4] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 515.
[5] . ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 380.
[6] . مريم19: 11.
[7] . نحل 16: 68و69.
[8]. فصلت 46: 12.
[9] . قصص 28: 7.
[10] . طه20: 40 37.
[11] . انعام6: 112.
[12] . شعراء26: 195 191.
[13] . انعام6: 121.
[14] . ناس 114: 6 2.
[15] . شوري42: 7.
[16] . يوسف 12: 3.
[17] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص 205، حديث 36.
[18] . محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص 13.
[19] . صدرالدين شيرازي، شرح اصول كافي، ج3، ص 454.
[20] . بقره2: 97.
[21] . شعراء26: 193 و 194.
[22] . محمدبن مسعود عياشي سمرقندي، تفسيرعياشي، ج2، ص 201، حديث 106 بحارالانوار، ج18، ص 262، حديث 16.
[23] . بحارالانوار، ج11، ص 56، حديث 56.
[24] . يونس 10: 2.
[25] . نساء4: 167 163.
[26] . شوري42: 51 و 52.
[27] . بنابراين كه روح القدس غير از جبرئيل باشد.
[28] . الاتقان، ج1، ص .44
[29] . شعراء26: 194 193.
[30] . بقره2: 97.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}